كودك خوش اقبال و فرخنده!
جابر گويد: امام باقر عليه السلام به من خبر داد:
يكى از زنان طايفه بنىهلال، دايه حضرت على عليه السلام بود كه در زمان شيرخوارگى در خيمه خود به امام شير مىداد و نگهداريش مىكرد،
آن زن پسرى داشت كه برادر همشير على عليه السلام به حساب مىآمد ولى سنّش يازده ماه و چند روز از على عليه السلام بيشتر بود در كنار خيمه آنان چاهى قديمى قرار داشت
روزى آن طفل بر لب چاه آمد و سر خود را داخل آن نمود على عليه السلام به دنبال او رفت،
ولى پاى على عليه السلام به ريسمانهاى خيمه پيچيده شد و آنگاه با حركت خود باعث شد طنابها كشيده شوند وقتى خود را به برادر رضاعياش رساند
يك پا و دست او را گرفت به اين صورت كه دست او را در دهان و پايش را به دست گرفت تا از افتادن او در چاه آب جلوگيرى كند.
در اين موقع مادر رضاعى على عليه السلام از راه رسيد و صحنه را مشاهده كرد و شروع كرد به فرياد زدن!! كه على فرزندم را نگه داشته تا در چاه نيفتد سپس هر دو كودك را از سر چاه دور كردند
مردم نيز از نيروى طفلى با آن سن و سال در شگفتى فرو رفته بودند، كه با گيركردن پاى على عليه السلام به طنابهاى خيمه چگونه خود را كشيده
تا دستش را به برادرش برساند لذا بدين جهت مادر رضاعيش امام را ميمون ناميد يعنى مبارك و فرخنده و آن كودك در ميان طايفه بنىهلال به معلق ميمون شهرت يافته بود.[1][0]
[0] رمزی اوحدی، محمد رضا، هزار و یک داستان از زندگانی امیر المؤمنین علی علیه السلام، صفحه: ۴۹، سعيد نوين، قم – ایران، 1395 ه.ش.
[1] . معانى الاخبار، ج ۱، ص ۱۴۰.