نماز اول وقت
در خلال تحصيل قبل از رفتن به قم براى اينكه زير بار منت دايى نباشم
بالاخره قرار شد بروم سر كار.
کار بازار بود
آن زمان براى امور حسابرسى دو نوع دفتر بود
دفتر دوبل و دفتر ساده.
من مى توانستم كار هر دو دفتر را انجام دهم، اما به جهت اينكه دفاتر دوبل انسان را مبتلا به ربا مى كرد، دفتر ساده را انتخاب كردم.
صاحب مغازه گفت: شما چقدر مزد مى گيرى؟ گفتم: به نظر شما چقدر بايد بگيرم؟ گفت: بيست و پنج تومان
گفتم: من سه تومان مى گيرم! گفت: چرا؟ گفتم: براى اينكه من بايد نمازم را اول وقت بخوانم، درس بخوانم.
(چيزى كه من از اول جوانى ملتزم بودم، نماز اول وقت و جماعت بود)
صاحب مغازه گفت: مگر شما از حاج آقا يحيى مسلمان ترى؟!
(حاج آقا يحيى در مسجد آسيد عزيز الله سه ساعت به غروب نماز جماعتش را مىخواند)
گفتم: عقايد مختلف است، يكى مىخواهد نمازش را سه به غروب بخواند،
يكى هم مىخواهد نمازش را اول وقت تحويل بدهد.
اينها مى خواستند بنده را بازارى كنند، در حالى كه غرض بنده اين بود كه در آنجا كار كنم
و از دايى پول نگيرم و مستقل باشم.
يك روز نقشه ريختند كه بنده را از نماز جماعت غافل كنند
و طورى برنامه ريزى كردند كه وقت نماز هيچكس به غير از من در مغازه نباشد.
بنده هم بر حسب وظيفه ى شرعى درب مغازه را بستم
و رفتم و نمازم را اول وقت خواندم و قدرى هم بر تعقيبات افزودم.
(در بازار بسته شدن مغازه در روز به معنى مردن صاحب مغازه بود)
من بازارى نبودم، بلكه هدف من از كار اين بودكه مخارجى براى خود تهيه كنم.
طفيل خواره مشو چون كلاغ بى پر و بال
من نمى خواستم به دست كسى نظر داشته باشم كه تكفل امور مرا داشته باشد
مى گفتم: من هستم و خدا و بحمدالله براى ادامهى تحصيلات به قم رفتم و موفق شدم هفت اجازهى اجتهاد دريافت كنم.
منبع: ز ملک تا ملکوت؛ مجموعه آثار مرحوم آیتالله حقشناس تهرانی، ص: 2